محکم تر از کوه
امام علیه السلام می فرمایند :
هر کس دین خود را از کتاب خدا وسنت پیامبرش بگیرد ، اگر کوه ها جابجا شوند او تکان نمی خورد . و کسی که دینش را از دهان های این و آن بگیرد ، همان (گونه) افراد او را از دین بر می گردانند .
مقدمه کافی –ص7
در حوالی بساط شیطان
در جایی این مطلب را خواندم جالب بود، شما هم بخوا نید:
دیروز شیطان را دیدم در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ؛ فریب می فروخت. مردم دورش جمع شده بودند . هیاهو می کردند. توی بساطش همه چیز بود : غرور ، دروغ ، خیانت ، جاه طلبی و... هر کسی چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد . بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی پاره ای از روحشان را ، بعضی ها ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگیشان را .
شیطان زهر خنده می زد ، دهانش بوی گند جهنم می داد . حالم را به هم می زد . دلم می خواست همه نفرتم را به صورتش بپاشم ، انگار ذهنم را خواند . موذیانه گفت : " من با کسی کاری ندارم ، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم . نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم که چیزی را از من بخرد . می بینی آدم ها خودشان دور و بر من جمع شده اند . " جوابش را ندادم ، آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت ا لبته تو با این ها فرق می کنی ، تو زیرکی و مؤمن . زیرکی و ایمان ، آدم را نجات می دهد این ها ساده اند و گرسنه ، به جای هر چیزی فریب می خورند . از شیطان بدم آمد .اما حرف هایش شیرین بود ، گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت ، برا ی لحظه ای حواس شیطان پرت شد . جعبه ی کوچکی که رویش نوشته بود عبادت را یواشکی برداشتم .... با خودم گفتم بگذار یک بار هم که شده کسی چیزی از شیطان بدزدد . بگذار یک بار هم او فریب بخورد . به خانه آمدم و در جعبه کوچک را که رویش نوشته بود عبادت ، باز کردم ، توی آن اما جز غرور چیزی نبود ، جعبه ی عبادت از دستم افتاد و غرور کف اتاق ریخت . فریب خورده بودم ، فریب ...
دستم را روی قلبم گذاشتم و نبود ! فهمیدم آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته ام . تمام راه را دویدم . تمام راه لعنتش کردم . تمام راه خدا خدا کردم . می خواستم یقه نامردش را بگیرم . عبادت دروغی اش را توی سرش بزنم و قلبم را پس بگیرم . به میدان رسیدم شیطان اما نبود . آن وقت نشستم و های های گریه کردم . اشک هایم که تمام شد بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم ؛ صدای قلبم را و همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمینم را بوسیدم . به شکرانه قلبی که پیدا شده بود.
جوانی اهل معرفت
نوجوانی که به سن بلوغ نرسیده بود، بر پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم سلام کرد و از شادمانی به پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم لبخند زد. پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم به وی فرمود:جوان آیا مرا دوست داری؟ گفت:بلی به خدا سوگند ، ای پیامبر خدا! پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم فرمود:مانند چشمانت؟ گفت:بیش تر.فرمود:مانند پدرت؟ گفت:بیش تر.فرمود: مانند مادرت؟ گفت:بیش تر.فرمود:به اندازه ی خودت؟گفت: به خدا سوگند ، بیش تر ای پیامبر خدا! فرمود: مانند پروردگارت؟ گفت:خدا ، خدا ، خدا ! ای پیامبر! این دوستی از آنِ تو یا هیچ کس دیگر نیست . همانا تو را به خاطر دوستی خداوند دوست می دارم.
پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم به اطرافیانش رو کرد و فرمود: این چنین باشید . خداوند را به خاطر احسان و نعمت هایش بر شما دوست بدارید و مرا به خاطر دوستی خداوند.
حکمت نامه جوان .محمدی ری شهری ص323
از بهشت بیرونمان نکنند
امام صادق علیه ا لسلام به کسی که در مجلس آن حضرت آرزوی بهشت کرد فرمودند:"شما(اکنون) در بهشتید. پس از خداوند بخواهید شما را از بهشت بیرون نکنند ." گفتند: جان های ما به فدای شما ، ما در دنیاییم(هنوز به بهشت وارد نشده ا یم ) ! فرمودند: " آیا شما به امامت ما معترف نیستید؟" گفتند:چرا، فرمودند: " بهشت همین امامت است که هر کس به این اقرار آورد در بهشت است . پس از خداوند بخواهید تا این را از شما نگیرد.
بحارالانوار68-102
جمعه
پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم فرمودند: به درستی که روز جمعه سید ایام است،حق تعالی حسنات را در آن دو برابر می کند ، و گناهان را می آمرزد ، و درجه ها را بلند می کند ، ودر آن دعا ها رامستجاب می فرماید ، و کربات را کشف می کند ، و حاجت های بزرگ را روا می کند ، وآن روز زیادتی رحمت است ، برای خداوند در آن روز آزاد کرده ها از عذاب آتش است ، در این روز کسی که حق و حرمتش را بداند خدا را نمی خواند مگر آن که بر خدای تعالی حتم و لازم است او را از آتش جهنم آزاد کند ، و اگر در آن روز یا شب بمیرد شهید مرده باشد ، و چون محشور شود ایمن باشد ، و هیچ کس حق آن را استخفاف نمی کند و ضایع نمی کند مگر آنکه بر خدا سزاوار است او را در جهنم جای دهد مگر آن که توبه کند.
پرهیز از شبهه
پیامبر خدا صلی الله علیه و اله می فرمایند:برای هر پادشاهی حریمی هست. و حریم خدا ، حلال و حرام اوست و موارد شبهه ناک ، بین این دو محدوده ( حلال و حرام قطعی ) هستند . همان طور که اگر چوپانی (گله ی خود را ) در کنار حریم مشخصی به چرا ببرد ، بی درنگ گوسفندانش داخل آن حریم خواهند شد ( در کنار مرز حرام خدا هم حرکت کردن همین طور است ) پس از موارد شبهه ناک بپرهیزید.
حکایت
منقول است که مردی به بعضی از نیکان گفت که دزد به خانه ی من در آمد متاع مرا برگرفت . گفت : شکر خدا کن اگر به جای آن دزد ، شیطان به خانه ی تو می آمد و ایمان تو را فاسد می کرد ، چه می کردی ؟
معراج السعادة- ملا احمد نراقی-صفحه641
وصیت امام سجاد به امام باقر علیهما السلام:
بدان که ساعت ها بر تو می گذرد و عمر تو را می برد و تو نمی رسی به نعمتی مگر بعد از مفارقت نعمت دیگر . پس بپرهیز از آرزوی دراز ، چه بسیار آرزومندان بودند که به آرزوی خود نرسیدند و چه بسیار کسان که مالی را جمع کردند و آن را نخوردند و مردم را منع کردند از چیزی که زود آن را بگذاشتند و بگذشتند و شاید آن مال را از راه باطل فراهم آورده و از حقش منع کرده به حرام آن را دریافته و ارث گذاشته و وزر و وبال و سنگینی و اثقال آن را بر دوش خود برداشته . این است زیان روشن و خسران مبین.
شهادتشان تسیلیت
1-نگرانی را با اشتغال به کار از مغز خود خارج کنید ، سرگرمی به کار ششفابخش ترین دارو برای درمان نگرانی است.
2- به تجربیات زیاد اهمیت بدهید و هرگز نگذارید چیزهای کوچک و بی اهمیت عیش شما را منقض کند.
3- قانون حد وسط را برای نگرانی های خود به کار برید و از خود بپرسید این اتفاقات چه عواقب ناگواری ممکن است در بر داشته باشد ؟
4- با حوادث چاره ناپذیر بسازید اگر گرفتار واقعه ای شدید که تغییر آن از قوه شما خارج بود به خود بگویید:"این طور است وبه جز این نخواهد بود ".
5- گذشته را به حال خود بگذارید سعی نکنید که خاک اره را اره کنید.
6- روش دفع ضرر را به کار بندید که یک موضوع تا چه حد ارزش نگرانی را دارد و بیش از آن حد درباره ی آن نگران نشوید.
بهترین راه غلبه بر :نگرانی ها و ناامیدیها – محمد جعفر امامی-صفحه146
گذشته گذشت و آینده روشنن نیست باید در این میان امروز را غنیمت دانست (حضرت علی علیه السلام )
این گونه باشیم
از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده که به زهری فرمود:"وظیفه آن است که تو مسلمان ها را از خودت بدانی به منزله ی اهل بیتت ، بزرگ آنان را به جای پدرت و کوچک آن ها را به منزله ی فرزندت و هم سن های خود را به منزله ی برادرت قرار دهی، آیا به هیچ یک ازآن ها دوست داری ستم کنی؟... آن کس از آن ها که از تو بزرگ تر است با خود بگو او در ایمان و عمل صالح بر من سبقت گرفته پس او از من بهتر است و اگر کوچک تر از توست بگو من در معاصی و گناهان بر او سبقت گرفته ام ، پس او از من بهتر است و اگر هم سن با توست بگو گناهان من یقینی است ولی درباره ی او مشکوکم که گناه کرده یا نه ، پس من حق ندارم یقینم را به شک تبدیل کنم .اگر دیدی مسلمانان تو را تعظیم و تکریم می کنند بگو این فضلی است که آن ها به خود گرفته اند ، یعنی مردم خوبند نه من و اگر از آن ها ستم و گرفتگی از خود دیدی ( که به تو اعتنا ندارند ) بگو این به خاطر گناهی است که از من سرزده . هر گاه این گونه عمل کردی خداوند برای تو زندگانیت را آسان نموده ، رفیقانت زیاد می شوند و دشمنانت کم ، و از احسان آن ها خوش حال شده و از ستمشان تأسف نخواهی خورد.