خودخواهی
بد کاری هنگام مرگ، ملکه ی دربان دوزخ را دید . ملکه گفت: "کافی است که فقط یک کار خوب کرده باشی تا همان یک کار تو را برهاند . خوب فکر کن ."
مرد به خاطر آورد که یک بار در جنگلی قدم می زد عنکبوتی سر راهش دیده بود و برای این که عنکبوت را لگد نکند راهش را کج کرده بود . ملکه لبخندی برآورد و در این هنگام تار عنکبوتی از آسمان نازل کرد تا به مرد اجازه ی صعود به بهشت را بدهد . بقیه ی محکومان نیز از تار استفاده کردند و شروع به بالا رفتن کردند .
اما مرد از ترس پاره شدن تار برگشت و آن ها را به پایین هل داد و در همان لحظه تار پاره شد ومرد به دوزخ بازگشت .
آن گاه شنید که ملکه می گوید :" شرم آور است که خودخواهی تو همان تنها خیر تو را به شر مبدل کرد . "
شماعظیم تر از آنی هستید که می اندیشید/ص106
خودخواهی
بد کاری هنگام مرگ، ملکه ی دربان دوزخ را دید . ملکه گفت: "کافی است که فقط یک کار خوب کرده باشی تا همان یک کار تو را برهاند . خوب فکر کن ."
مرد به خاطر آورد که یک بار در جنگلی قدم می زد عنکبوتی سر راهش دیده بود و برای این که عنکبوت را لگد نکند راهش را کج کرده بود . ملکه لبخندی برآورد و در این هنگام تار عنکبوتی از آسمان نازل کرد تا به مرد اجازه ی صعود به بهشت را بدهد . بقیه ی محکومان نیز از تار استفاده کردند و شروع به بالا رفتن کردند .
اما مرد از ترس پاره شدن تار برگشت و آن ها را به پایین هل داد و در همان لحظه تار پاره شد ومرد به دوزخ بازگشت .
آن گاه شنید که ملکه می گوید :" شرم آور است که خودخواهی تو همان تنها خیر تو را به شر مبدل کرد . "
شماعظیم تر از آنی هستید که می اندیشید/ص106
فقیه کیست؟
امام صادق علیه السلام می فرمایند :
یک حدیثی که آ ن را بفهمی بهتر از هزار حدیثی است که آن را صرفا نقل کنی . و کسی از شما فقیه نخواهد بود مگر آن که آن چه را به صورت غیر صریح در سخنان ما آمده بشناسد.
ظرف هاوظرفیت ها
روزی مردی در جاده مشغول تعمیر اتومبیل خود بود که ناگهان ماهیگیری که پشت سر هم ماهی می گرفت توجه او را به خود جلب کرد . مرد متوجه شد که ماهیگیر ماهی های کوچک را نگه می دارد و ماهی های بزرگ را در آب می اندازد . بالاخره کنجکاوی براو غالب شد . از ماهیگیر پرسید که چرا ماهی های کوچک را نگه می دارد و ماهی های بزرگ را در آاب می اندازد؟
مرد ماهیگیر پاسخ داد: واقعاً دلم نمی خواهد چنین کاری را بکنم ولی چاره ای ندارم زیرا ماهی تابه ی من کوچک است .
(شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید/مسعودلعلی/ ص50)
ما درمقابل باران رحمت الهی ظرف چه اندازه ای را برداشته ایم؟
جزو کدام دسته ایم؟
امام صادق علیه السلام می فرما یند :
برادران سه گروه اند.دسته ای از آنان ، مانند غذا یند که همیشه بدان ، نیاز ا ست وآن خردمند است . دسته ی دوم ، مانند بیماری و آفت است و آن نادان است . گروه سوم ، مانند داروست و آن حکیم است.
تحف العقول ص323
ذکر
امام صادق علیه السلام به داودبن سرهان می فرمایند:
ای داود سلام مرا به دوستانم برسان و این دعای مرا که : خداوند رحمت کند بنده ای را که وقتی با دیگری هست درباره ی ولایت ما گفتگومی کنند . در این صورت نفر سوم آن ها فرشته ای است که برای آن ها طلب مغفرت می کند . و هیچ دو نفری با هم بر یاد کردن ما اجتماع نمی کنند مگر آن که خدای تعالی به آن دو بر فرشتگان مباهات می کند . پس هر گاه اجتماع کردید به" ذکر" بپردازید . زیرا اجتماع شما و یاد کردن شما ، زنده کردن ماست و بهترین مردم بعد از ما کسانی هستند که درباره ی ما مذاکره کرده وبه "ذکر" ما دعوت کنند.
زیانکار ترین مردم
خداوند در سوره ی مبارکه ی کهف آیات 103و104می فرماید :
بگو : آیا می خواهید شما را آگاه سازیم که زیان کار ترین( مردم) کیانند ؟! آنان که سعی و تلاششان در زندگی دنیا به بیراهه افتاده ( ودر گم گشتگی بسر می برند ) و با این حال گمان می کنند که کار نیک انجام می دهند .
((خدا یا کمکمان کن ما در گروه اینان نباشیم.))
السلام علیک یا موسی بن جعفر علیه السلام
حضرت موسی کاظم علیه السلام فرمودند:
خدای صاحب عزت و جلال می گوید: من توانگر را توانمند نساختم به جهت آنکه نزد من ارجی داشته است و تهیدست را بینوا نکردم به جهت آنکه نزد من فاقد ارزش بوده است ، این ها همه برای آن است که (خواستم ) توانگران را به تهیدستان بیازمایم ، چه اگر بینوایان نبودند(که توانگران از آنان دستگیری کنند)توانگران شایسته ی ورود به بهشت نمی شدند.
الکافی ، 2/265
میلادشان گرامی
محکم تر از کوه
امام علیه السلام می فرمایند :
هر کس دین خود را از کتاب خدا وسنت پیامبرش بگیرد ، اگر کوه ها جابجا شوند او تکان نمی خورد . و کسی که دینش را از دهان های این و آن بگیرد ، همان (گونه) افراد او را از دین بر می گردانند .
مقدمه کافی –ص7
در حوالی بساط شیطان
در جایی این مطلب را خواندم جالب بود، شما هم بخوا نید:
دیروز شیطان را دیدم در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ؛ فریب می فروخت. مردم دورش جمع شده بودند . هیاهو می کردند. توی بساطش همه چیز بود : غرور ، دروغ ، خیانت ، جاه طلبی و... هر کسی چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد . بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی پاره ای از روحشان را ، بعضی ها ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگیشان را .
شیطان زهر خنده می زد ، دهانش بوی گند جهنم می داد . حالم را به هم می زد . دلم می خواست همه نفرتم را به صورتش بپاشم ، انگار ذهنم را خواند . موذیانه گفت : " من با کسی کاری ندارم ، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم . نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم که چیزی را از من بخرد . می بینی آدم ها خودشان دور و بر من جمع شده اند . " جوابش را ندادم ، آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت ا لبته تو با این ها فرق می کنی ، تو زیرکی و مؤمن . زیرکی و ایمان ، آدم را نجات می دهد این ها ساده اند و گرسنه ، به جای هر چیزی فریب می خورند . از شیطان بدم آمد .اما حرف هایش شیرین بود ، گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت ، برا ی لحظه ای حواس شیطان پرت شد . جعبه ی کوچکی که رویش نوشته بود عبادت را یواشکی برداشتم .... با خودم گفتم بگذار یک بار هم که شده کسی چیزی از شیطان بدزدد . بگذار یک بار هم او فریب بخورد . به خانه آمدم و در جعبه کوچک را که رویش نوشته بود عبادت ، باز کردم ، توی آن اما جز غرور چیزی نبود ، جعبه ی عبادت از دستم افتاد و غرور کف اتاق ریخت . فریب خورده بودم ، فریب ...
دستم را روی قلبم گذاشتم و نبود ! فهمیدم آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته ام . تمام راه را دویدم . تمام راه لعنتش کردم . تمام راه خدا خدا کردم . می خواستم یقه نامردش را بگیرم . عبادت دروغی اش را توی سرش بزنم و قلبم را پس بگیرم . به میدان رسیدم شیطان اما نبود . آن وقت نشستم و های های گریه کردم . اشک هایم که تمام شد بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم ؛ صدای قلبم را و همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمینم را بوسیدم . به شکرانه قلبی که پیدا شده بود.