آفرین براین پسر!
شبی بزرگ مردی به اتفاق پسرش می رفتند و چراغی در دست پسر بود که جلو پدر می برد . در میان راه پدر به فرزندش سفارشاتی می کرد که پس از مرگش انجام دهد . پسر چراغ را عقب کشید . پدر گفت : پسرم! چراغ را جلو بیاور تا من جلوی پای خود را ببینم . گفت : پدر جان ! در تاریکی این شب به چراغی که پیشاپیش تو باشد نیاز داری ، چگونه در عالم بعد به نور وروشنایی پیش رو محتاج نباشی ؟ در تاریکی قبر و عالم برزخ بمراتب بیش تر نیازمند چراغ ، برای مقابل خود هستی.
با پسرم در سکرات – ص17