سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
مرآت
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حسینیه (8)آمده این جا حسین فاطمه(ع)

 

حسینیه (8)

آمده این جا حسین فاطمه(ع)

 

 

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام

خواب دیدم خسته و پژمرده ام

روی من خروارها از خاک بود

وای قبر من چه وحشتناک بود

بالش زیر سرم از سنگ بود

غرق وحشت،سوت و کور و تنگ بود

خسته بودم هیچ کس یارم نشد

زان میان یک تن خریدارم نشد

هر که آمد پیش حرفی راند و رفت

سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

نه رفیقی نه شفیقی نه کسی

ترس بود و وحشت و دلواپسی

ناگهان از ره رسیدند دو ملک

تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست

آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ما که ماموران حی داوریم

نک تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذرخواهی دیر بود

دست و پایم بسته در زنجیر بود

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانیش فوق کهکشان

بر سرش دستار سبزی بسته بود

نور حق در چهره اش تابیده بود

دو ملک سررا به زیر انداختند

بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه

آمده این جا حسین فاطمه(ع)

سوی من آمد مرا شرمنده کرد

مهربانانه به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را

خانه آبادش کنید این بنده را

این که اینجا این چنین تنها شده

کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است

گریه کرده بعد شیرش داده است

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مرآت ( یکشنبه 86/10/30 :: ساعت 10:4 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یا باب الحوائج.
این الرجبیون
یازینب
یا جوادالائمه ادرکنی
امام هادى علیه السلام
صلوات
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 37
>> بازدید دیروز: 81
>> مجموع بازدیدها: 189229
» درباره من

مرآت
مرآت
موجودی ناشناخته

» پیوندهای روزانه

قرآن و حدیث [18]
[آرشیو(1)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
انسان های عاقل بخوانند[81] . قناعت[10] . روزه[2] . حدیث[2] . نهج البلاغه[2] . نهج البلاغه-قناعت . امام جواد علیه السلام . حضرت زهرا سلام الله علیها . حضرت زینب سلام الله علیها . حضرت فاطمه سلام الله علیها . حضرت فاطمه علیها السلام . درگذشت عالِم . دعا . دگرگونی های روزگار-پند . دنیا-پند . روزهای مهم . محرم . مرگ . پند . پند-توبه . توبه .
» آرشیو مطالب
پاییز86
زمستان86
حسینیه
ماه مبارک رمضان
پاییز87
فروردین87
دشمن شناسی
زمستان 87
مدرسه علوی
بهارانه
مناسبت ها88
فاطمیه
پاییز88
قناعت
توبه
89
90
شعبان 90
رمضان 90
پاییز90
زمستان90
بهار91
رجبیه
شعبانیه
رمضان 91
تابستان91
پاییز91
محرم وصفر91
بهمن91
تارجب92
تا رمضان
رمضان92
تابستان92
تاتابستان93
پاییز93
زمستان ٩٣

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
جواب
آموزش الکترونیک برای مبتدیان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب